ایران همیشه جاویدان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سرزمين اريايي و آدرس kamiran.loxblog.comلینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
✏️دیاکو
دیاکو یا دیااُکو بنیانگذار و نخستین شاه حکومت ماد بود. نام وی در منابع گوناگون، به صورتهای مختلفی ذکر شده است؛ از جمله هرودوت که نام وی را به صورت «دِیوکِس» نوشته است. نام دیاکو برگرفته از واژهٔ ایرانی -Dahyu-ka بهمعنی سرزمین است.
تاریخِ دقیق دورهٔ حکمرانی دیاکو دقیقاً مشخص نیست و احتمالاً بیشتر نیمهٔ اول سدهٔ هفتم پیش از میلاد را دربرمیگرفته است. بنا بر گفته هرودوت، دیاکو ۵۳ سال پادشاهی کرد.
براساس نوشتههای هرودوت، دیاکو نخستین پادشاه ماد بوده که از آشوریان استقلال کسب کرده است. وی طرح و نقشهٔ ایجاد یک حکومت واحد ماد را در ذهن داشت و در یک دورهٔ بیقانونی در ماد، تلاش کرد تا عدالت را در دهکدهٔ خود اجرا کند و اعتبار و حسن شهرتی را به عنوان یک قاضی بیطرف بدست آورد. به این ترتیب حوزهٔ فعالیت او گسترش یافت و مردم روستاهای دیگر نیز به وی مراجعه میکردند تا اینکه سرانجام او اعلام کرد این جایگاه برای وی دردسرساز شده است و حاضر به ادامهٔ کار نیست. در پی این کنارهگیری، دزدی و اغتشاش فزونی یافت و مادها گرد هم آمدند و این بار وی را بهعنوان پادشاه برگزیدند.
نخستین کار دیاکو پس از بهپادشاهی رسیدن، گماشتن نگهبانانی برای خود و نیز ساخت پایتخت بود. شهری که دیاکو برای این منظور برگزید در زبان فارسی باستان هگمتانه و به زبان یونانی اکباتان خوانده میشد که همدان امروزی دانسته میشود. هگمتانه به معنی «محل اجتماع» یا «شهری برای همه» است و اشارهای است به گردهم آمدن طوایف مادی که سابقاً متفرق بودند. او در اواخر قرن هشتم پیش از میلاد، دستور داد تا یک دژ مستحکم بر روی تپهای در این شهر ایجاد شود تا همهٔ امور نظامی، دولتی و خزانهداری در آن انجام گیرد.
سارگون دوم شاه آشور در سال ۷۱۵ پیش از میلاد، متوجه شد که دیاکو با روسای اول، شاه اورارتو متحد شده است. او دیاکو را زیر نظر گرفت و در طی جنگ خود با منائیان، بار دیگر وارد ماد شد تا چنانکه مدعی بود، به «هرجومرج» آنجا پایان دهد. او در نهایت دیاکو را اسیر کرد و بههمراه خانوادهاش به حمات (در سوریه امروزی) تبعید کرد.
برخی از ایرانشناسان، دیاکو را با ویژگیهایی که هرودوت برای او برمیشمارد با هوشنگ شاهنامه یکی میگیرند و لقب پَرَداتَ یا پیشدادی را با نخستین قانونگذار یکی میدانند. سنت دینی، هوشنگ را نخستین کسی میداند که پادشاهی را در ایران برقرار کرد. پس از دیاکو، پسرش فرورتیش جانشین او شد و مدت ۲۲ سال حکومت کرد.
قوة عالیة قضایی در اختیار شخص شاهنشاه بود . ولی شاه غالباً را به یکی از موبدان یا ریش سفیدان کشور واگذار می کرد . پس از آن دادگاه عالی بود که از هفت قاضی تشکیل می شد . پایین تر از آن دادگاههای محلی بود که در سراسر کشور وجود داشت .
قوانین را موبدان وضع کرده به نظر شاه می رسانیدند . در اواخر دورة هخامنشی افرادی غیر از موبدان و حتی زنان نیز به منصب داوری برگزیده می شدند .
برای هر نوع محاکمه مدت معینی مقرر بود که بایستی در ظرف آن مدت حکم صادر شود . غالباً به طرفین دعوی پیشنهاد سازش از طریق داوری می کردند .
وکیلان
چون رفته رفته قوانین کشور توسعه یافت گروه خاصی به نام « سخنگویان قانون » یا « وکلای دادگستری » پیدا شدند که مردم در کارهای قضایی خود به ایشان مراجعه می کــردند .
پادشاهان هخامنشی خود را مظهر عدالت و دادگستری می دانستند .
سخن داریوش در کتیبه بیستون
داریوش در کتیبة بیستون می گوید : « اهورامزدا و ایزدان از آن جهت مرا یاری کردند که من و دودمانم بد دل و دروغگو و بی انصاف نبودیم : من از روی عدل و داد پادشاهی کردم و بر هیچ ضعیفی ستم روا نداشتم . »
به قول استرابون از سن پنج تا بیست و چهار سالگی به پارسیان می آموزند که تیر و زوبین بیندازند و راست سوار شوند و راست گویند .
مربیان ایشان مردمانـی پاکدامن هستنــد و داستــانهای سودمندی را برای کودکان خود حکایت می کنند .
برنامه روزانه
جوانان باید پیش از برآمدن آفتاب از خواب برخیزند . سپس آنان در میدانی گرد آمده به دسته های پنجاه نفری تقسیم می شوند و هر دسته را به فرزند یکی از امیران می سپارند . این شخص دسته خود را به مسافت بیش از یک فرسنگ می دواند . سپس درسی را که فراگرفته اند از آنان می پرسد .
سلامت جسمانی
جــوانان بایــد بلند سخــن بگویند تا شش های ایشان ورزیده شود . به آنان می آموزند که در گرما و سرما و در هنگام سختیها بردبار باشند . جوانان باید گله ها را بچرا برند و تمام شب را در هوای آزاد کشیک بکشند . مدت خدمت سربازی ایشان از بیست تا بیست و پنج سالگی است .
تربیت اجتماعی
وظیفة آموزش و پرورش را معمولاًمغان عهده دار بودند . یکی از اصول رایج آن زمان این بود که دبستانها نزدیک بازار نباشد تا دروغ و دشنام و تزویری که در آنجا رایج است موجب تباهی و فساد اخلاق کودکان نشود .
ایرانیان از کودکی آموخته می شدند که از افکندن آب دهان و قضای حاجت در کوچه ها و حضور دیگران و آلوده کردن آب روان اجتناب نمایند .
منظور از تربیت در آن دوره آن بود که جوانان را دلیر و فداکار و خردمند و آراسته به زیور ، اخلاق و مفید به حال کشور و جامعه بارآورند .
شایان ذکر است که در کتیبه های مصری نام پنج تن از شاهان هخامنشی (کورش بزرگ، کمبوجیه، داریوش بزرگ، خشایار شا شاه، اردشیر اول و اردشیر سوم تا کنون دیده شده است)
گرامي داشت ِ آب و كوه در پيشينه تمدن ايراني
از همان دوران بسيار كهن ، بشر به اين حقيقت پي برده بود كه كوهستان در توليد آب و باران و حفظ منابع آب و تراوش آن بصورت چشمه و نهر و رود تاثير مستقيم دارد. پس گرامي داشت آب و كوه از دير زمان با يكديگر پيوند داشته اند. كوه نه تنها منبع آب كه پناهگاه مناسب و زيستگاه شايسته و چراگاه طبيعي محسوب مي گرديد و طبعا اين بايستگي و شايستگي به كوه هاي آب زا بيشتر تعلق داشت. در واقع اگر بخوبي بنگريم هميشه رابط اي تنگاتنگ ميان انسان و زمين و كوه و آب و آسمان و خورشيد وجود داشته و اين عناصر در انديشه ها و باورهاي بشر قديم به عناوين مختلف گرامي بوده اند و طبعا هريك ايزدي و اسطوره اي و آئين هاي نيايشي داشته اند.
در جوامع مادرسالار ،ايزد بانوان اهميت ويژه اي داشتند و عناصر طبيعت نيز در نظر مردم روابط همخوني داشته اند. آسمان پدر، زمين و كوه مادر و رود دختر كوه بود. در دوران پدر سالاري ، رفته رفته كوه پدر شد و رود همچنان دختر او باقي ماند. مادر تصورشدن زمين و كوه صرفا به دليل اهميت زن در دوران مادرسالاري نبود، بلكه كوه همان زمين – مادري بود كه ارتقاء يافته و بلند شده بود.
گرامي داشتن كوه و جايگاه مقدسان بودن آن در شاهنامه فردوسي بازتاب اين چنيني دارد كه عابدي موسوم به هوم از نژاد فريدون :
پرستش گهش كوه بودي همه ز شادي شده دور و دور از رمه
كجا نامِ آن پر هنر هوم بود پرستنده، دور از بر و بوم بود
با سلام
خیلی ممنون که این وبلاگ رو برای دیدن و بازدید انتخاب کردید.
خوشحال میشم به وبلاگ دیگه من سر بزنید (البته به صورت گروهی اداره میشه)
منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان هستیم.
برای ورود به وبلاگ ما رو لینک زیر کلیلک نمایید.
با ارزوی بهترینها برای تمامی دوستان
روز بزرگداشت سعدي شيرازي
اول ارديبهشت
شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي بي ترديد بزرگترين شاعري است که بعد از فردوسي آسمان ادب فارسي را با نور خيره کننده اش روشن ساخت و آن روشني با چنان تلألويي همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثير آن کاسته نشده است و اين اثر تا پارسي برجاست همچنان برقرار خواهد ماند.
تاريخ ولادت سعدي به قرينه ي سخن او در گلستان در حدود سال 606 هجري است. وي در آغاز گلستان چنين مي گويد:
« يک شب تأمل ايام گذشته مي کردم و بر عمر تلف کرده تأسف مي خوردم و سنگ سراچه دل را به الماس آب ديده مي سفتم و اين ابيات مناسب حال خود مي گفتم:
در اقصاي عالم بگشتم بسي به سر بردم ايام با هر کسي
تمتع به هر گوشه اي يافتم ز هر خرمني خوشه اي يافتم
چو پاکان شيراز خاکي نهاد نديدم که رحمت بر اين خاک باد
تولاي مردان اين پاک بوم برانگيختم خاطر از شام و روم
دريغ آمدم زان همه بوستان تهيدست رفتن سوي دوستان
به دل گفتم از مصر قند آورند بر دوستان ارمغاني برند
1. در يكى از روزها ، صبحگاهان امام على (ع) فرمود : فاطمه جان آيا غذايى دارى تا از گرسنگى بيرون آيم ؟ پاسخ دادند : نه ، به خدايى كه پدرم را به نبوت و شما را
به امامت برگزيد سوگند ، دو روز است كه در منزل غذاى كافى نداريم و در اين مدت شما را بر خود و فرزندانم در طعام ترجيح دادم .
امام (ع) با تأسف فرمودند : فاطمه جان چرا به من اطلاع ندادى تا به دنبال تهيه غذا بروم ؟ حضرت زهرا (ع) فرمودند : اى اباالحسن ، من از پروردگار خود حيا مىكنم
كه چيزى را كه تو بر آن توان و قدرت ندارى ، درخواست نمايم .
(بحار الانوار ، ج 43 ، ص 59)
2. كسى كه عبادتهاى خالصانه خود را به سوى خدا فرستد ، پروردگار بزرگ بهترين مصلحت او را به سويش فرو خواهد فرستاد .
(بحار الانوار ، ج 70 ، ص 249)
3. پاداش خوشرويى در برابر مؤمن بهشت است ، و خوشرويى با دشمن ستيزه جو ، انسان را از عذاب آتش باز مىدارد .
(بحار الانوار ، ج 75 ، ص 401)
- در بيستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، از صلب پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- و از رحم پاك و مطهر خديجه، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى كه همتاى على (ع)، سرمنشأ و ريشه سلسله امامت و ولايت، و الگوى تمامى مؤمنين و موحدين است .
در يكى از ملاقاتها كه بين پيامبر و جبرئيل صورت گرفت، امين وحى الهى عرض كرد: اى محمد! خداوند على اعلى به تو سلام مىرساند و امر مىنمايد كه چهل روز از خديجه دورى كنى! آن حضرت 40 روز به خانه خديجه نرفت .
روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالى مشغول بود و در اين مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر مىبرد و هر شب، هنگام افطار، به على (ع) امر مىفرمودند در خانه را باز كنند تا هر كه مىخواهد داخل شود و از غذاى حضرت تناول كند .
پس از گذشتن مدت مقرر، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند على اعلى سلام مىرساند و مىفرمايد: براى تحفه و كرامت من آماده باش! آنگاه ميكائيل طبقى از ميوههاى بهشتى را فرود آورد .
در آن شب، پيامبر (ص) به على (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زيرا خوردن اين غذا بر غير نبى خاتم (ص) روا نبود .
آنگاه پيامبر از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترين زنان جهان منعقد شد .
تاريخ و مكان تولد حضرت زهرا (س)
در تاريخ تولد فاطمه عليهاالسلام در بين علماى اسلام اختلاف است. لكين در بين علماى اماميه مشهور است كه آن حضرت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد يافته است. (1)
مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) در شهر مكه و در خانه خديجه اتفاق افتاد. اين خانه در محلهاى است كه در گذشته به آن «زقاق العطارين» يعنى كوچه عطارها مىگفتند. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساكن بود. خانه مباركى كه بارها در آن فرشته وحى بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) نازل گرديد. اين خانه بعدها به صورت مسجد درآمد. (2)
و از آنجا كه محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زيستگاه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) و مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمين ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از اين رو بارها در طول تاريخ همزمان با تعمير و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام كردند. (3)
كيفيت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)
دوران باردارى حضرت خديجه سلاماللَّهعليه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسيد، حضرت خديجه سلام اللَّه عليه براى زنان قريش پيام فرستاد تا بيايند و او را در امر وضع حمل كمك كرد و كارهاى مربوط به اين برهه كه مخصوص زنان است برعهده گيرند.
اما زنان قريش پاسخ دادند كه ما نخواهيم آمد، چرا كه سخن ما را نشنيده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه عليه و آله يتيم ابوطالب، پيمان زناشوئى بستى.خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت، اما در يكى از همين روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرميده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود كه بر او وارد شدند. خديجه كه از ديدن آنان در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما يكى از زنان او را آرام نمود و گفت:
اى خديجه! اندوهگين و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سويت آمده ايم و خواهران تو هستيم، من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه همسر فرعون است و آن يكى مريم دختر عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است. در اين هنگام چهار زن در چهار سوى خديجه سلام اللَّه عليه قرار گرفتند و حضرت خديجه سلام اللَّه عليه حمل خود را بر زمين نهاد و نورى از او ساطع گرديد كه شرق و غرب عالم پرتوافكن شد.
نورى كه به خانه هاى مكه راه يافت و همه را در حيرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقى مملو از آب كوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانويى كه در پيش روى خديجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه كه از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد.
با يكى تن مولود را پوشاند، و ديگرى را مقنعهى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنين فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسولاللَّه سيدالانبياء و ان بعلى سيدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط.
آنگاه يكايك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولد او را به آسمانها بردند.
در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه تا آن زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند. بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و آرزو پستان در دهان او گذارد.
1- علماى اماميه و علماى عامه در سال ولادت حضرت فاطمه اختلاف دارند. اكثر علماى عامه تولد او را قبل از بعثت مىدانند.
من ایرانیم آرمانم بزرگ است
من ایرانیم دودمانم سترگ است
من ایرانیم آوایم بلند است
من ایرانیم زادگاهم سپند است
من ایرانیم آیینم به مهر است
من ایرانیم سرزمینم سپهر است
من ایرانیم کلک من اهرمن کش
من ایرانیم پور پاک سیاوش
من ایرانیم پر ز والایی و خوش
من ایرانیم پور جاوید کوروش
من ایرانیم آرمانم همه پاک
من ایرانیم دشمنانم همه خاک
من ایرانیم پر ز نیرو وچالاک
من ایرانیم رسته ام از همین خاک
من ایرانیم پر خروش و دلاور
من ایرانیم یک ز شیران خاور
من ایرانیم همچو کاوه تکاور
من ایرانیم بنده ی پاک داور
بیشتر منابع تاریخی، مردمان امروزه ایران را بازماندگان آریاییانی میدانند که از سرزمینهای دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران کوچ کردهاند و مردمان بومی و تمدنهای این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شدهاند.تاریخ این مهاجرتها با اختلافهای زیاد در دامنه وسیعی از حدود ۳۰۰۰ سال تا ۵۰۰۰ سال پیش؛ و خاستگاه اولیه این مهاجرتها نیز با اختلافهایی زیادتر، در گستره وسیعی از غرب و شمال و مرکز اروپا تا شرق آسیا، حوزه دریای بالتیک، شبهجزیره اسکاندیناوی، دشتهای شمال آسیای میانه و قفقاز، سیبری و حتی قطب شمال ذکر شده است. دامنه وسیع این اختلافها، خود نشاندهنده سستی نظریهها و کمبود دلایل و برهانهای اقامه شده برای آن است.
اغلب متون تاریخی معاصر، این خاستگاهها و این مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت کوتاه و مبهم و غیر دقیق به پایان رسانده و این مبادی مهاجرت را دقیقاً معرفی نکرده و آنرا بطور کامل و کافی مورد بحث و تحلیل قرار ندادهاند. در این متون اغلب به رسم نقشهای با چند فلش بـزرگ اکتفا شده است که از اقصی نقاط سیبـری و از چپ و راست دریای مازندران به میانه ایران زمین کشیده شده است.